عشق

سلام دوستان خوبم... خودتون ببینید

عشق

سلام دوستان خوبم... خودتون ببینید

پر معنا هر چند کوتاه...

-          هیچگاه عشق را گدایی نکن چون معمولآ چیز با ارزش را به گدا نمی دهند!

-          کسی را برای دوستی انتخاب کن که قلب بزرگی داشته باشد تا مجبور نباشی برای جا گرفتن در قلبش خودت را کوچک کنی!

-          هرگز امید را از کسی سلب نکن،شاید این تنها چیزی است که دارد!

-          ما همیشه صداهای بلند را می شنویم،پر رنگ ها را می بینیم،سخت ها را می خواهیم... غافل از اینکه خوبان اسان می ایند، بی رنگ می مانند و بی صدا می روند!

-          هر گاه دیدی گناهی انقدر بزرگه که نمی توانی ان را ببخشی بدان که از کوچکی قلب توست نه بزرگی گناه!

-          سعی کن انچه را که دوست داری به دست اوری وگرنه مجبوری انچه را که به دست می اوری دوست بداری!

-          ما چه قدر دیر متوجه می شویم که زندگی یعنی همان روزهایی که زود گذشتن انها را ارزو می کنیم!

-          سکوت جوابی غیر قابل پاسخ است!

-          به یاد داشته باش نقطه ی اوج هر فواره، سر اغاز سقوط اوست!

-          برای داشتن چیزی که تا به حال نداشتی، کسی باش که تا به حال نبودی!

-          دوست داشتن جرم نیست، واقعیته! بعضی ها می ترسن ازش، بعضی ها می جنگن براش!

فروشگاه...

       یک مرکز خرید وجود داشت که زنان میتوانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد. این مرکز پنج طبقه داشت و هرچه به طبقات بالاتر میرفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر میشد. اما اگر در طبقه ای دری را باز کنند باید از همان طبقه مردی را انتخاب کنند و اگر به طبقه بالاتر رفتند دیگر اجازه برگشت ندارند و هر شخص فقط یکبار میتواند از این مرکز استفاده نماید.  

       روزی دو دختر که با هم دوست بودند به این مرکز رفتند تا شوهر مورد نظر خود را انتخاب کنند. بر روی درب طبقه اول نوشته بود این مردان شغل و بچه های دوست داشتنی دارند. دختری که این تابلو را خوانده بود گفت خب بهتر از بیکاری یا بچه نداشتن است!! ولی دوست دارم ببینم در طبقات بالا چه مواردی هست!! در طبقه دوم نوشته بود این مردان شغلی با حقوق زیادو بچه های دوست داشتنی و چهره زیبا دارند. دختر گفت: هوووممم طبقه بالا چه جوریه؟؟؟ 

       طبقه سوم نوشته بود این مردان شغلی با حقوق زیاد و بچه های دوست داشتنی و چهره های زیبا و در کار خانه نیز کمک می کنند.دختر گفت چقدر وسوسه انگیز برویم و طبقه بعدی را ببینیم. در طبقه چهارم نوشته بود:این مردان شغلی با حقوق زیاد و بچه های دوست داشتنی و چهره های زیبا و در کار خانه کمک میکنند و در زندگی هدفهای عالی دارند... 

                                                                   

                                                                                                      « دکتر شریعتی» 

دستی در خواب...

می رفتیم ، و درختان چه بلند ، و تماشا چه سیاه!
راهی بود از ما تا گل هیچ.
مرگی در دامنه ها ، ابری سر کوه ، مرغان لب زیست.
می خواندیم: « بی تو دری بودم به برون ، و نگاهی به کران ، وصدایی به کویر.»
می رفتیم ، خاک از ما می ترسید ، و زمان بر سر ما می بارید.
خندیدم : ورطه پرید از خواب ، و نهان آوایی افشاندند.
ما خاموش ، و بیابان نگران ، و افق یک رشته نگاه.
بنشستم ، تو چشمت پر دور ، من دستم پر تنهایی ، و زمین ها پرخواب.
خوابیدم. می گویند : دستی در خوابی گل می چید.

پناه گاه ابدی

اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست.او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگ های هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد تو تنهای مهربان و جاوید و آسیب ناپذیر من هستی.ای پناهگاه ابدی ! تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.

غوی سیاه...!

        به نام خدایی که مرا یاری نکرد

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد

فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به موجی

رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

ادامه مطلب ...