عشق

سلام دوستان خوبم... خودتون ببینید

عشق

سلام دوستان خوبم... خودتون ببینید

با توام... اره! با خود خودت!

با خودم میگویم: 

 هیچکس باور کرد؟ 

 جنگل جان مرا اتش 

 عشق تو خاکستر کرد 

من با تو خدایم...

وقتی که تو را دیدم 

از پس پرده ی سخت جسم  

روح بلند و پاکت را ملاقات کردم 

تو چشمانم را فروغی تازه بخشیدی 

و من در دیار خاکی شدم کور عصا به دستی 

که به بیراهه رفتم 

اکنون من با چشمانی تو را می بینم که ابدیت را می بیند 

خوبی 

           مهربانی 

                         و خوشبختی را می بیند  

ادامه مطلب ...

خودت میدونی...

      هیچ وقت در باورم نبود که ناگهان عشق چنان قلبم رو بلرزونه که زلزله هم چنین کاری نکرده باشه. 

      ستاره هارو میشمرم تا مقیاسی واسه دوست داشتنم باشه ولی بازم کم میارم. شنیده بودم عشق یه توقف کوتاهه...میاد و میره. ولی من با تمام وجودم میگم که عشق فقط میاد و دیگه نمیره! اونی که میره عشق نیست...هوسه که مثل گلوله برف با حرارت دست های ادم اب میشه. من به این باورم که عشق هرگز نمی میره. من با این عشق زندگی کردم. نشستم...خندیدم...گریه کردم...وقتی تنها بودم ثانیه هاروشمردم...لحظه هارو کشتم...دقیقه ها جهنم شد و روزها با یاد تو...فقط با یاد تو سپری شد ولی هرگز از عشقم کم نشد. اما چه بر من گذشت فقط خدا می دونه و بس! 

      بعد از تو هیچ وقت تصور نکردم که یه روزی در دلم رو به روی کسی باز کنم. ادم فقط یه بار عاشق میشه...بقیه اش رو فقط فکر میکنه که عاشقه! 

      لحظه های با تو بودن بهشت بود و شاید من جهنمی رو راهی به بهشت نبود! واسه همینه که ارزو میکردم که ای کاش میشد لحظه هارو پس گرفت! 

      ولی این ارزو انقدر بزرگ بود و همیشه انقدر دور بود که هر چی دستامو دراز می کردم نمی تونستم بگیرمش. 

      دلم میخواست تمام دل های عاشق رو قرض بگیرم تا عاشق تو باشم ولو که این عشق واسه همیشه خاکسترم کنه! گاهی سوختن انقدر شیرینه که نمیشه باور کنی... عشق من مثل اتیشی بود که کنار ساحل بر پا کنی. نرم نرمک با باد ساحل پا گرفته و گرمم کرده بود. 

هزار تا قاصدک با هم می سوزن ولی نه موندگارند و نه گرم می کنن. 

      نیستش... نمی دونم کجاست... چی کار می کنه... فقط میدونم که ندارمش! 

   اگر لازم باشه تمام عمر منتظرت می مونم...حتی اگه نیایی!