اول...
می گویند شانزده سالگی شیرین و فراموش نشدنی است. دوره رسیدن میوه قلب و بهترین زمان برای شکوفا شدن احساس جوانی. تمام زیباییها در ان سن به اوج خود می رسند. زیبایی صورت مانند برگ گل ترد و شاداب باز می شود. احساس قلبی جوان مثل امواج ظریف رادار زیرزمینی حساس می شود و کوچکترین اشاره و ریزترین موج های شناور در هوا را می گیرد. شنوایی دل ادم در ان سن و سال هر چه قدر که باز باشد گوش عقل کر می شود و چشم عقل نمی بیند. هر چه هست شور و احساس است و ذوق ارزو.
دوم...
می گویند وقتی در دل باز باشد، عشق همانند یک مهمان ناخوانده بدون دعوت وارد خانه می شود و وقتی هم خواست برود خبر نمی کند. درهای دلتان را به روی عشق باز کنید. وقتی نسیم شوق در بزم وجودتان وزید، پنجره ی بودن را باز کنید که هر نسیمی را بزم شوق نیست!
سوم...
می گویند عشق داروییست که دوای همه ی درد هاست.
چهارم...
می گویند انسان دلتنگ چیزی یا کسی می شود که از ان دور شده باشد و یا دلش برای چیزی پر میزند که به دست اوردنش دشوار می باشد.
پنجم...
می گویند افتاب همیشه زیر ابر نمی ماند. هوا بعد از باران و تگرگ صاف می شود و خورشید بیرون می اید و به روی زندگی می خندد. ادم ها بعد از گریه دلشان خالی می شود و باز هم می خندند و زندگی همچنان ادامه می یابد. بعضی از ادم ها برای همین نعمت ها از خدا تشکر می کنند و برخی دیگر باز هم گرفتار کار خودشان می شوند. این قدر که حواسشان نیست کِی هوا بارانی شد و چه وقت افتابی. بدون اینکه چیزی بدهند از دیگران توقع دارند و به داده های خدا قناعت نمیکنند. در هر روز زندگی، از بالا به همه نگاه می کنند و زیاد تر از انچه دارند از خدا می خواهند.
ششم...
می گویند خدا مصلحت ما را بهتر از هر کسی می داند. گاهی مصیبتی پیش می اید که ما را به خدا نزدیک تر می کند، چون خدا دوست دارد صدای راز و نیاز بندگان عزیزش را بشنود.
هفتم...
می گویند ادم بعد از مرگ یا جدایی قدر کسی را می داند. یا می روم و قدرم را می دانی، یا می میرم و قدرم را می فهمی.
هشتم...
می گویند عشق هر کاری را اسان می کند. هر گلی خاری دارد و هر اشنایی، جدایی به دنبال دارد. خار به گلش دل خوش است و هجران به عشقش!
نهم...
می گویند اگر عاشق کسی باشیم و از دستش بدهیم، شاید برای همیشه ترس از دست دادن عشق باعث از دست دادن معشوق شود. یعنی ما نباید از عشق و عاشق شدن بترسیم.
دهم...
می گویند اگر ادم از اینده اش خبر می داشت، نمی توانست از جایش تکان بخورد و شاید از نگرانی و غصه یا شعف، زهره ترک می شد.
یازدهم...
می گویند وقتی خدای مهربان عشق را به فرشته داد، نپذیرفت. قرعه را به نام انسان زدند.
دوازدهم...
می گویند بدون عشق انسان زندانی کالبدی است که بین او و روحش جدایی می اندازد. اگر عشق شستشوی روانی نبود، انرژی مثبت زندگی را دفع می کرد!
سیزدهم...
می گویند هر چه از این دست بدهی از دست دیگر پس می گیری، اما معامله کردن در عشق جایز نیست. مرز های عشق برای بعضی ها نا مریی است و برای برخی بدون مرز، این را وقتی وارد بازار عشق شدیم در می یابیم.
چهاردهم...
می گویند یار را ببین و حرفت را بزن که عشق پیام بر عشق است و بس. پیام بر می تواند بین دو یار نفاق را رنگ عشق زند و می تواند چونان باد خزان و طوفان حسد، ویرانگر خانه ی عشق شود. مثل قناری فروشی که گنجشک را به جای بلبل غالب می کند.
پانزدهم...
می گویند پاییز فصل عشاقست و فصل شاعران. ادمی که عشق در چشم هایش زندگی می کند، با ندیدن کم رنگ تر می شود. هر کسی از دیده برود، از دل هم می رود. و خاصیت جدایی این است که روی ذهن ادم ها گرد و غبار فراموشی می اورد. اما تکلیف عشقی که در دل ادم ها زندگی می کند چه می شود؟ عشق در دل ادمی مدفون می شود و روزی می رسد که با نام، رنگ و جلای دیگری متولد می شود.
شانزدهم...
می گویند دست سرنوشت پنج انگشت دارد. وقتی سرنوشت دست روی صورت ادم می گذارد، دوتایش روی چشم ها را می پوشاند و دوتایش گوش ها را و اخرین ان قدرت تکلم ادم را می گیرد. برای همین ادم ها باور بر این دارند که سرنوشت خبر نمی کند.
هفدهم...
می گویند انسان کوچک به دنیا می اید با ارزوهای بزرگ. وظیفه ی هر کسی این است که از ارزوهای بزرگش مواظبت کند، انها را رشد بدهد و جامه عمل بپوشاند. اگر هم ارزویی دست نیافتنی بود مثل دفینه ای در سینه ی دلش پنهان کند. اما اگر ادم به نقطه ی نا امیدی رسید چی؟ چه بر سر ان کالبد حساس که مثل پوسته ی تخم مرغ شکسته است، می اید؟ چه چیزی دردناک تر از این است که ادم انتخاب اشتباهی کند؟ حس کند که شانسی ندارد و همه کارت های شانسش را سوزانده است.
هجدهم...
می گویند اگر می خواهی ازاد باشی و برده افکار و عقاید دیگران نباشی، باید عاشق بشوی. عاشق خودت و اول از همه باید زندان بلورین درونت را بشکنی. باید خودت را از بند نگاه های دیگران ازاد کنی. برای خودت و ازادی زندگی کنی.
نوزدهم...
می گویند عشق، عشق می افریند و نفرت پلیدی. می گویند عشق بزگ می کند و اعتماد می دهد و نفرت کوچک و خوار و حقیر می کند. عشق عزت و احترام می بخشد و نفرت بی احترامی و بی اعتباری می دهد.
بیستم...
می گویند عشق همه رنگ است و اگر از من بپرسند می گویم سیاهی است. رنگ نبودن، رنگ سوختن،رنگ نا امیدی و رنگ شکستن است. یکی از رنگ های عشق هم رنگ ندامت است...
همیشه هستند کسانی که نمی خواهند پرواز تو را ببینند تو به پرواز فکر کن نه به آنها































ســــخن مانند دامن دخــتران است , هر چه کوتاه تر باشد به هدف نزدیک تر است ( ه?تلر)
وبساز ابزار وب نویسان جوان
جدیدترین کذهای موزیک
نازنینم
عشقم را نه از روی جملات نامه هایم بلکه
از چشمانم بخوان .
کلمات ، عشق باشکوه مرا حقیرو کوچک میکنند .
برای فهمیدن معنی نگاهم دنبال کتاب ها نرو
جوابش را در قلبت خواهی یافت .
سلام امیدم
از این جمله که خدا از راز ونیاز کردن بندگانش در زمان گرفتاری و درماندگی خوشش میآید خیلی موافق نیستم. این جمله به دلم ننشست. خوشم میومد اینطوری مینوشتی که خدا از عشقباز بندگانش با خودش خوشش میاد. والا به وقت نیاز آدمها به هم نوع خودشون هم کرنش می کنن. از این چهره جبارانه خدا متنفرم و اگر قرار باشه وقت نیاز بهش مراجعه کنم اصلا ن نمی پرستمش.
بقیه مطالب عالی عالی بود ! دمت گرم. موفق باشی و من بتونم نوشته هاتو بخونم و لذت ببرم.
سلام امید جون!
نظرت دلگرمیه واسم! ولی اخرش هممون سوسک میشیم با این انتقادات از خدا!
سلام، مدتی نبودم فکر کردم حتماآلان تو سایتت چند تا شعر تازه داغ تنوری گیرم میاد و حالی می کنم ولی با تاسف چیز جدیدی نبود. چی بر سر نازنین ما اومده؟ نکنه دیگه نمی خواد بنویسه برامون؟
salam omid jo0on! say mikonam bazam benevisam...mer30 k be yadami!