با یه شکلات شروع شد... من یه شکلات گذاشتم تو دستش اونم یه شکلات گذاشت تو دست من...من بچه بودم اونم بچه بود...سرمو
بالا کردم سرشو بالا کرد دید که منو میشناسه...خندیدم...گفت: دوستی؟ گفتم: دوسته دوست...گفت:
تا کجا؟ گفتم: دوستی که تا
نداره...گفت: تا مرگ؟ خندیدمو گفتم: من که گفتم تا نداره...گفت: باشه... تا پس از مرگ... گفتم :نه نه نه نه تا نداره... گفت :قبول ... تا
اونجا که همه زنده میشن یعنی زندگی پس از مرگ بازم با هم دوستیم تا بهشت تا جهنم تا هر جا که باشه منو تو با هم دوستیم...
خندیدم...گفتم:تو براش تا هر کجا که دلت میخواد یه تا بذار ...اصلا" یه تا بکش از سر این دنیا تا تهه اون دنیا...اما من اصلا" براش تا
نمیذارم...نگام کرد نگاش کردم...باور نمیکرد...میدونستم اون می خواست حتما" دوستی ما تا داشته باشه...دوستی بدون تا رو نمی
فهمید... گفت :بیا برای دوستیمون یه نشونه بذاریم...گفتم :باشه...تو بذار...گفت شکلات...هر وقت که همدیگرو می بینیم یه شکلات مال
تو یکیم مال من...باشه؟ گفتم:باشه...هر بار یه شکلات میداشتم تو دستش اونم یه شکلات تو دست من...باز همدیگرو نگاه میکردیم
یعنی که دوستیم...دوسته دوست...من تندی شکلاتمو باز میکردم میذاشتم تو دهنمو تندو تند میمکیدم...میگفت:شیکمو ...تو دوست
شکموی منی و شکلاتشو میذاشت توی یه صندوقچه ی قشنگ...میگفتم:بخورش...میگفت:تموم میشه می خوام تموم نشه برای
همیشه بمونه...صندوقش پر از شکلات شده بود...هیچ کدومشونو نمیخورد...من همشونو خورده بودم...گفتم اگه یه روز شکلاتاتو کرمها
بخورن یا مورچه ها چی کار میکنی؟گفت:مواظبشون هستم...میگفت میخوام نگهشون دارم تا موقعی که دوست هستیم و من شکلاتمو
میذاشتم توی دهنمو میگفتم نه نه نه...تا نه...دوستی که تا نداره...یک سال دو سال چهار سال هفت سال ده سال بیست سالش
شده...اون بزرگ شده منم بزرگ شدم...من همه ی شکلاتامو خوردم اون همه ی شکلاتاشو نگه داشته..اون اومده امشب تا خداحافطی
کنه...می خواد بره...بره اون دور دورا...میگه میرم اما زود بر میگردم...من که میدونم میره و بر نمیگرده...یادش رفت شکلات به من بده...من
که یادم نرفته...یه شکلات گذاشتم کف دستش گفتم این برای خوردنه...یه شکلاتم گذاشتم کف اون دستش...اینم اخرین شکلات برای
صندوق کوچیکت...یادش رفته بود که صندوقی داره برای شکلاتاش...هر دوتارو خورد...خندیدم...میدونستم دوستی من تا نداره...
میدونستم دوستی اون تا داره...مثل همیشه...خوب شد همه ی شکلاتامو خوردم اما اون هیچ کدومشو نخورده...حالا با یه صندوق پر از
شکلاتای نخورده چی کار میکنه؟...........................................................................................................................
محشر بود نازنین چندین بار خوندمش
نازی جان همیشه از یه جایی شروع میشه ولی مهم موندن که ما همیشه کم میا ریم کاشکی شکلاتهارو میخورده موندن و میفهمید نه!
مرسی از توجهت کامران جان...
صفحات دیگه رو هم ببین!
غرورهدیه شیطان است وعشق هدیه ی خدا،وماهدیه ی شیطان رابه هم می دهیم ولی هدیه ی خداراازهم پنهان می کنیم.